|
دیروز بر طبق روال هر روزه رفتم پادگان و همین طور که داشتم جناب محترم موتور رو پارک می کردم یه سرباز پایه بالا هم اومد که موتورش رو پارک کنه،
گفت: تقسیم شدین؟ گفتم هنوز نه، گفت: میخوای بیای گروه موزیک؟ گفتم نه این لهو و لعب بازیا به ما نیومده، گفت خوبه ها، گفتم نه دست شمو درد نکنه؛ یهو یکی ازمون پرسید حالا تو سربازی چکار میکنی بعد عمری آبروداری نگیم اومدیم سربازی قرطی گری ![]() سربازی همش راحتی نیست، کارای سخت هم داره، مثلا همین دیروز از حدود ساعت 10:15 زیر سایه درخت دراز کشیدیم تا اینکه احساس کردیم گرممون شده، دیدیم آفتاب اومده و مزاحم انجام امور محوله شده، بعدش یواش یواش مهیای اقامه صلاة گشتیم. طبقه بندی: روزنوشت های سردار اسلام(لیسانس وظیفه)، |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |